چرا حالم خوب نیست؟
چرا حالم خوب نیست؟ چون دنیا با من دشمنی دارد
تا به حال برایتان پیش آمده احساس کنید حالتان خوب نیست یا حال بدتان دائمی و حل نشدنیست و از خود بپرسید که “چرا حالم خوب نیست؟” و در نهایت به این نتیجه برسید که انگار زندگی همینیست که هست.
خیلیها معتقدند که روحیه بد آنها ناشی از عوامل خارج از کنترلشان است. هر راه حلی که نشانشان دهید بن بستی نشانتان میدهند. شما تنها نیستید، همه ما بارها و بارها در برهههای مختلف زندگی برای ثانیهای ایستادهایم و به این نتیجه رسیدهایم که موجود عجیب و غریب و متفاوتی هستیم که اندوه همیشگیش هرگز او را رها نمیکند.
احتمالا میپرسید چرا باید احساس خوشبختی کنم؟ بیش از یک سال است درگیر بحران کرونا هستیم، ترافیک روز به روز بیشتر میشود، هوا آلودهست و کره زمین هر روز گرمتر میشود. چرا باید احساس خوشبختی داشته باشیم؟ این که حالم خوب نیست کاملا طبیعی است.
عده دیگری نیز هستند که روحیه بد خود را گردن اختلالات ژنتیکی و مشکلات هورمونی میاندازند. حالم خوب نیست چون ژنتیکی افسرده هستیم! برخی دیگر نیز علت آن را در میان خاطرات تلخ دوران کودکی و نوجوانی جست و جو میکنند. همچنین تقریبا همه این افراد معتقدند که با وضع اخیر جهان تقریبا امکان ندارد که غمگین نباشید.
حالم خوب نیست چون همه چیز میتواند من را کنترل کند به جز خودم!
تمام عوامل بالا میتوانند تاثیرات مهم و عمیقی بر روحیه شما بگذارند، اما همه آنها یک وجه اشتراک دارند: شما با این توجیهات ناتوانی خود در رفع حال بد را فریاد میزنید! در واقع تمام این نظریه پردازیها آیا چیزی جز غیر قابل کنترل بودن احساسات ما هستند؟ آیا ما قربانی این تفکر نیستیم؟ آیا واقعا نمیتوانیم احساسمان را تغییر دهیم؟
واقعیت این است که ما میتوانیم احساسمان را تغییر بدهیم. میتوانیم روند تجزیه و تحلیل ذهنمان را درک و آن را اصلاح کنیم. میتوانیم از وضعیت روحیهمان با خبر باشیم و در جهت بهبود آن بکوشیم.
حالم خوب نیست چون درست فکر نمیکنم
واقعیت این است ذهن ما همیشه هم درست کار نمیکند. بسیاری از اوقات قضاوت نابهجا میکنیم، بدترین حالت را در نظر میگیریم، خشمگین میشویم و چند دقیقه بعد میفهمیم که افکار ما تا چه حد غیر واقعبینانه بودهاند. ما فهرستی از ده خطای شایع ذهنی را تهیه کردهایم که به شرح زیر هستند:
۱- افراط و تفریط (تفکر هیچ یا همه چیز!)
هیچ جای اشتباهی وجود ندارد. فرزند شما باید نمره کامل را کسب کند. برنامه رژیم لاغری شما باید هر روز کامل و دقیق رعایت شود و با خوردن یک تکه پیتزا تمام زحمات شما دود خواهد شد. معدل سال دوم دانشگاه که به دلیل فوت پدرتان پایینتر از سایر نمراتتان بود یک فاجعه محسوب میشود. هرگز نمیتوانید بابت بحث ماه پیش با همسرتان خود را ببخشید. با وجود همه اینها عجیب نیست که بگویید حالم خوب نیست!
۲- تعمیم اغراق آمیز (هرگز، همیشه)
عادیترین اتفاقات روز را به بخت بد و بیعرضگیتان نسبت میدهید. همسرم همیشه دیر میکند. من هرگز نویسنده خوبی نخواهم شد. پدرم همیشه خواستههایم را نادیده میگیرد. حالم خوب نیست و همیشه بد خواهد بود.
۳- عینک ضد واقعبینی (فیلتر ذهنی)
هر اتفاقی شامل جنبههای مثبت و جنبههای منفیست. پس از یک سخنرانی خوب تمام دوستانتان از شما تعریف میکنند اما یکی از همکاران نه چندان صمیمی از شما انتقاد میکند. تمام طول شب به حرف او فکر میکنید و حتی ثانیهای تمجیدهای دوستانتان را به خاطر نمیآورید.
۴- بیارزش جلوه دادن نکات مثبت
انگار هر کاری هم که بکنید کافی نیست. شما استعداد شگفت انگیزی در بی ارزش جلوه دادن کارها و موفقیتهایتان دارید: هر کسی میتوانست آن را انجام دهد. همه میتوانند مثل من آواز بخوانند. من حالم خوب نیست، هیچم و هیچ ویژگی مثبتی ندارم که سایرین نداشته باشند!
۵- پیشگویی (قضاوت نادرست و شتابزده)
نمیتوانید از پیشگویی کردن وقایع دست بردارید. مدام ذهن اطرافیانتان را میخوانید و مضطرب میشوید: مادرم مرا خواهد کشت. رئیس حتما مرا تنبیه خواهد کرد. افتضاح میشود! من حتما همه چیز را به هم میریزم. از پس این کار برنخواهم آمد. مطمئنم که مضحکه میشوم و به همین خاطر حالم خوب نیست.
۶- اغراق درمورد اشتباهات و جنبههای منفی
هر اشتباه شما یک خطای نابخشودنیست که هیچ جای جبرانی برای آن وجود ندارد. البته این فقط در صورتیست که خود شما آن اشتباه را انجام دهید و نه سایرین! مرتب درمورد شدت اشتباهاتتان مبالغه میکنید و تحمل انسان بودن را ندارید!
۷- استدلال واژگونه (فرض بر درست بودن احساسات)
تصور میکنید که احساسات منفیتان همیشه خبر از یک واقعیت بد و تلخ میدهند. بابت بحث با دوستتان احساس گناه میکنید و میگویید: خدای من حالن خوب نیست و عذاب وجدان دارد من را میکشد، حتما آدم بدی هستم. سپس تحت تاثیر این تفکر بیش از پیش احساس گناه میکنید.
۸- بایدها و نبایدها
همه چیز باید طبق برنامهریزی و الگوهای درست و غلط ذهن شما پیش برود وگرنه فاجعه است! نباید چنین نمرهای میگرفتم. نباید تا این حد احساساتی باشم. نباید او را تنها میگذاشتم. حالم خوب نیست اما نباید اینطور باشد! حتما ضعیف هستم.
۹- برچسب زدن
برچسب زدن هم چیزی مانند تفکر هیچ یا همه چیز یا افراط و تفریط است. غذا را میسوزانید، اتفاقی که روزانه میلیونها نفر آن را تجربه میکنند. سپس به جای این که به خودتان بگویید آه غذا را سوزاندم، میگویید: عجب احمقی هستم! واقعا که بدترین آشپز دنیا هستم، باورم نمیشود تا به این حد دست و پا چلفتی باشم. “احمق”، “بدترین آشپز دنیا” و “دست و پا چلفتی” برچسبهایی هستند که به خودتان میزنید.
۱۰- شخصی سازی
همه چیز را به خودتان میگیرید. آمادهاید که خودتان را بابت هر رویدادی ملامت کنید. همواره احساس ناکافی بودن و بیارزش بودن میکنید و احساس میکنید که چیزی جز یک مشکل در زندگی اطرافیانتان نیستید.
آیا باید احساسی که دارید را لزوما تغییر بدهید؟
هیچکس نمیتواند شما را مجبور کند، اما گمان نمیکنیم کسی از حال خوب فراری باشد! تیم ذهن آرا اینجاست تا به شما کمک کند افکار و احساسات خود را بهتر بشناسید و برای روحیه بهتر خود و اطرافیانتان تلاش کنید.
خیلی خوب بود ممنون از گردآورنده عزیز
سپاس هانیه جان
ممنون میشم اگه بگین که چیکار میتونیم کنیم این افکارو از بین ببریم
سلام یلدا جان. بهترین راهکار صحبت کردن با کسی است که شما رو درک کنه.