سبک زندگیمهارت های ارتباطی

راهنمای جامع نوجوانان برای افسردگی 1

راهنمایی ها و ابزارهای برای کمک به خود و یا یک دوست

سال های نوجوانی می تواند سخت باشد و احساس غم کردن و یا تحریک پذیری در آن زمان و حتی پس از آن کاملا عادی است. اما اگر این احساسات از بین نروند و یا به حدی تشدید شوند که نتوانید آنها را مدیریت کنید، ممکن است از افسردگی رنج ببرید. خبر خوب این است که مجبور نیستید این احساسات افسرده را تجربه کنید. کمک در دسترس شماست و شما قدرت بیشتری از چیزی که فکر کنید، نسبت به خلقتان دارید. چیزهای زیادی وجود دارد که شما می توانید برای تغییر احساسی که دارید انجام دهید و از امروز شروع کنید تا احساسات خوبی داشته باشید.

افسردگی دوران نوجوانی چیست؟

افسردگی نوجوانی خیلی بیش تر از احساس غم و یا احساس خلق پایین موقت است. این یک اختلال خلق جدی و ناتوان کننده است که می تواند روشی که شما فکر می کنید، احساس می کنید و عملکرد زندگی روزمره شما را تغییر دهد. زمانی که شما افسرده اید، ممکن است احساس نا امیدی و بی کسی کنید و فکر کنید که هیچ کسی نمی تواند شما را درک کند. اما افسردگی در نوجوانان بیش از چیزی که فکرش را بکنید شایع است. شما تنها نیستید و افسردگی شما یک مورد نا امید کننده نیست. حتی اگر این احساس را بدست بدهد که افسردگی هیچ وقت بهبود پیدا نخواهد کرد، با این وجود چیزهای بسیاری وجود دارد که شما می توانید برای کمک به خود انجام دهید تا شروع به بازیابی تعادل خود کرده و احساس مثبت بیشتر، پر از انرژی و سرشار از امیدی داشته باشید.

علائم و نشانه های افسردگی نوجوانی

به سختی می توان دقیقا گفت که افسردگی چگونه احساس می شود- و تمام نوجوانان هم به یک شیوه افسردگی را تجربه نمی کنند. با این حال، برخی از مسائل و علائم مشترک وجود دارد که ممکن است در صورت افسرده بودن تجربه کنید:

– شما  دائما احساس ناراحتی، اذیت شدن و یا عصبانیت می کنید.

– هیچ چیزی دیگر سرگرم کننده نیست و شما علتی برای سرگرمی نمی بینید.

– شما در مورد خودتان احساس بدی دارید- بی ارزشی، گناهکار بودن و یا به نوعی “اشتباه” بودن.

– شما بیش از حد می خوابید و یا اصلا به اندازه کافی نمی خوابید.

– شما ممکن است سردردهای مکررو غیر قابل توضیح و یا دیگر مشکلات فیزیکی داشته باشید.

– همه چیز و هر چیزی باعث گریه شما می شود.

– بدون این که هیچ گونه تلاشی کرده باشید وزن از دست می دهید و یا وزنتان زیاد می شود.

– نمی توانید به هیچ وجه تمرکز کنید. نمراتتان ممکن است به این علت افت کند.

– شما احساس بی کسی و نا امیدی می کنید.

– در مورد مرگ و یا خودکشی فکر می کنید (اگر این مورد درست است، سریعا با یک نفر صحبت کنید).

آیا دوست شما افسرده است؟

اگر شما یک نوجوان هستید و دوستی دارید که به نظر می رسد ناراحت و یا مشکل دار باشد، ممکن است به افسردگی او شک کنید. اما چگونه تشخیص می دهید که این یک مرحله گذرا و یا یک حالتی از بدخلقی نیست؟ نشانه های هشدار دهنده ی معمول از افسردگی نوجوانی را در او جست و جو کنید:

– دوست شما نمی خواهد کارهایی را انجام دهد که شماها معمولا دوست دارید انجام دهید.

– دوست شما شروع به مصرف الکل، مواد مخدر می کند و یا با افراد ناباب می گردد.

– دوستتان از رفتن به مدرسه و فعالیت های بعد از مدرسه امتناع می کند.

– دوستتان در مورد بد بودن، زشت بودن، احمق بودن و یا بی ارزشی صحبت می کند.

– دوستتان شروع به صحبت در مورد مرگ و یا خودکشی می کند.

مقابله با افکار در مورد خودکشی

اگر احساسات منفی شما در نتیج ی افسردگی به حدی منقلب کننده است که شما هیچ راه حلی جز آسیب رساندن به خود یا دیگران نمی بینید، نیاز دارید تا سریعا کمک بگیرید. و هنوز، درخواست کمک زمانی که در میانه ی چنین احساسات قوی هستید واقعا می تواند سخت باشد. چنانچه صحبت با یک فرد غریبه برای شما آسان تر به نظر می رسد، با مراکز مشاوره تماس بگیرید تا بتوانید با اعتماد به نفس با یک نفر صحبت کنید که می تواند شما را درک کند و به شما در برخورد با احساساتتان کمک کند:

همیشه یک راه حل دیگر وجود دارد، حتی اگر شما این راه حل را در لحظه نتوانید ببینید. بسیاری از افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند (و نجات پیدا کرده اند) می گویند که آنها این کار را مرتکب شدند چون به اشتباه فکر می کرده اند که دیگر هیچ راه حل دیگری برای مشکلی که تجربه می کنند وجود ندارد. آن زمان، آنها نمی توانستند راه حل دیگر را ببینند اما در حقیقت، آنها واقعا نمیخواستند بمیرند. به یاد داشته باشید که مهم نیست تا چه حد احساس وحشتناکی دارید، تمامی این احساسات خواهند گذشت.

داشتن احساساتی از آسیب رساندن به خود و دیگران، شما را یک فرد بد تبدیل نمی کند. افسردگی ممکن است باعث شود شما چیزهایی به ذهن و احساستان بیاید که دور از شخصیت است. اگر به حد کافی شجاع بوده باشید تا در مورد این احساسات صحبت کنید، هیچ کسی نباید شما را قضاوت کرده و یا شما را بخاطر این احساسات سرزنش کند.

اگر احساسات شما غیر قابل کنترل است، به خودتان بگویید که قبل از هر اقدامی بایستی 24 ساعت صبر کنید. این کار می تواند به شما زمانی بدهد تا واقعا به همه این مسائل فکر کنید و از این احساسات قوی که شما را تهدید می کند، کمی فاصله بگیرید. در طول این مدت 24 ساعته، تلاش کنید تا با یک نفر صحبت کنید – هر فردی- با هر فردی که او هم تصمیم به خودکشی نداشته باشد و یا افسرده نباشد. با یک خط پاسخگو تماس بگیرید و یا با یک دوست تماس تلفنی برقرار کنید و صحبت کنید. چه چیزی را از دست می دهید؟

اگر می ترسید که نمی توانید خودتان را کنترل کنید، مطمئن شوید که هرگز تنها نمانید. حتی اگر نمی توانید احساسات خود را بیان کنید، فقط در مکان های عمومی بمانید، با دوستانتان و یا با افراد خانواده بیرون بروید یا به سینما بروید- هر کاری که شما را از تنها ماندن با خودتان و خطر دور کند.

کمک در دسترس است.

با تمامی مذکور در بالا کاری نکنید که منجر به آسیب دائمی و یا مرگ شما و یا دیگران شود. به خاطر داشته باشید که خودکشی یک راه حل دائمی برای یک مشکل موقت است.

چرا من افسرده هستم؟

علی رغم آنچه که گفته شد، افسردگی به سادگی با یک عدم تعادل شیمیایی در مغز ایجاد نمی شود که بتوان به سادگی آن را با دارو درمانی درمان کرد. بلکه، افسردگی در نتیجه ی ترکیبی از عوامل بیولوژیکی، روان شناختی و اجتماعی است. به علت این که سالهای نوجوانی می تواند یک برهه ای از آشفتگی ها و عدم قطعیت های فراوان باشد، شما ممکن است با فشارهای زیادی رو به رو شوید که می تواند منجر به بروز علائم افسردگی کمک کند. اینها می تواند طیفی از تغییرات هورمونی تا مشکلاتی در خانه و یا مدرسه و یا سوالاتی در مورد اینکه چه کسی هستید و در کجای زندگی قرار دارید را شامل شود.

به عنوان یک نوجوان، اگر سابقه ی خانوادگی از افسردگی داشته باشید و یا ترومای دوران کودکی مانند از دست دادن یکی از والدین یا سوئ استفاده ی فیزیکی و یا احساسی را تجربه کرده باشید، احتمال اینکه دچار افسردگی شوید بیشتر است.

عوامل خطر افسردگی نوجوانان

عوامل خطر که می تواند باعث و یا تشدید افسردگی نوجوانان شود عبارتند از:

1.بیماری های سخت، درد مزمن یا ناتوانی فیزیکی

  1. داشتن سایر شرایط روحی و روانی مانند اضطراب، اختلال خوردن، اختلال یادگیری و یا ADHD
  2. سوء مصرف مواد مخدر و یا الکل
  3. مشکلات تحصیلی و یا خانوادگی
  4. مورد آزار و اذیت قرار گرفتن
  5. ترومای ناشی از خشونت و یا آزار
  6. تجارب زندگی استرس زای اخیر مانند طلاق گرفتن والدین و یا مرگ یکی از عزیزان
  7. مقابله با هویت جنسی خود در یک محیط بدون پشتیبانی و حمایت
  8. تنهایی و کمبود حمایت اجتماعی

اگر مورد آزار و اذیت قرار گرفتید…

زندگی با استرس مورد آزار و اذیت قرار گرفتن- چه به صورت آنلاین، یا در مدرسه و یا هر جای دیگری- واقعا سخت است. این ممکن است باعث شود تا احساس بی کسی، ناامیدی و شرمساری کنید: بهترین دستورالعمل برای افسردگی.

اگر مورد آزار و اذیت قرار گرفتید، بدانید که این تقصیر شما نیست. ازار و اذیت نوعی سوء استفاده است و شما مجبور نیستید که با ان کنار بیایید. شما مستحق این هستید که احساس امنیت کنید اما به احتمال زیاد به کمک نیاز دارید. سعی نکنید خودتان به تنهایی با قلدری کردن دیگران کنار بیاید. با پدر و مادر خود در مورد اتفاقاتی که می افتد صحبت کنید و یا با دیگر بزرگسالانی که به آنها اعتماد دارید، این مساله را مطرح کنید. این می تواند یک معلم، مشاور، روحانی محل، مربی و یا والدین یکی از دوستانتان باشد.

آیا رسانه های اجتماعی یا گوشی های هوشمند افسردگی شما را تشدید می کنند؟

زمانی که شما خود را در شبکه های اجتماعی آنلاین غرق کرده اید، به نظر می رسد بصورت موقت افسردگی شما را دود می کند، با این حال ممکن است این کار باعث شود احساس بدتری داشته باشید. یک مطالعه که در سال 2014 انجام شده، یک همبستگی بین استفاده ی زیاد از رسانه های اجتماعی و افسردگی و اضطراب را نشان داد. نوجوانان تمایل دارند تا خودشان را با بصورت ناعادلانه ای با هم سن و سالان خود در رسانه های اجتماعی مقایسه کنند که این باعث تحریک احساسات افسردگی و انزوا می شود.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

‫10 دیدگاه ها

  1. سلام من ۱۲ سالمه ولی جوری حالم بده که فقط و فقط دلم میخواد آدمای دورمون بکشم و بعدش خودم چون به نظرم همه داریم بهم ظلم میکنیم حتی خودم مشکل درسی دارم و انقدر امسال فشار روم بود که نتونستم هیچ درسی بخونم و هیچ چیزی یاد بگیرم فصل امتحانات و من قراره امتحان حضوری بدم فقط من اونم شنبه و من هیچی بلد نیستم چون از اول سال وارد یه دینی جدید شدم که توش زمان به سرعت میره و گریه نکردن توش چیز عادی نی همه دنیا واسم غمگین از بچگی تا حالا ۵ بار چاقو گرفتم دستم خودمو بکشم ولی میترسم بزرگ ترین آرزوم اینه که بخوابم پا نشم این از بچگیم تاحالا تنها آرزومه با خودم صبح تا شب حرف میزنم از خانوادم تا میتونم دوری میکنم یه خواهر دارم که از من بدش میاد و ۲۱ سالشه و حتی تو بچگیم دستا پامو وقتی مامانم میزاشتم خونه پیشش می‌بست و دهنم و وقتی به مامانم میگفتم میگفت چرت پرت نگو تا الان کلی کتکم زده تو حموم تو وان سرمو کرده دستمو پیچونده …وو ولی به هیچ کس نمیتونم بگم چون یه چیز دیگه روش میزاره و بهم ضربه میزنه دنیام داره با رمان پیش میره چیزایی که خودم می‌نویسم که زندگی خودمه با همه جزئیاتش و اگه یادتون باشه همین دیشب یه جمله گفته بودم که با پسرا خیلی خوبم و با دخترا حسی ندارم من دخترارا بیشتر دوس دارم یه دوست دارم که واسه هم جون میدی و عاشقشم ولی نمیتونم بهش ابراز علاقه کنم ولی به پسرا آره شما گفتی دوست خوبی نداشتی و باید دوست بهتری پیدا کنی من آدمیم که خیلی قمگینم تو مدرسه کسی حتی نزدیکیم نمیشه که ازم چیزی بخواد چون تو ست ۷ سالگی عزیز ترین کلمه از دست دادم که مامان جونم بود و بعد یه زنیکه عاشقان به جاش اومد و هم خودم هم همه خانواده ازش فرارین بعدش ۸ سالگی خرگوشم مرد که تنها کسی بودن که بعد مامان جونم دوسش داشتم و اون موقع بردنم پیشه روان پزشک اون گفت باید خاطراتو فراموش کنی چیزایی که از مامان جونت هستا به نیاز مندان بدی و کلی حرفای بیخود دیگه درسته شاید به درد بخوره ولی کسی که همیشه پیشت بوده را چجوری میتونی فراموش کنی کسی که همه جا اسمش میاد چون به همه کمک می‌کرد و من صبح تا شب اسمشو می‌شنوم اگر امسال هم بیفتم که میفتم خانوادم تنبیهم میکنن ولی نمیدونن تو دلم چیه نمیدونن که چه مشکلاتی دارم از بابام بدم میاد چون آدم وحشی و به هیچ کدوم از افراد خونه احترام نمیزاره و آجیم مامانمو دوس دارم ولی اونم مثل بابامه دیگه خسته شدم دلم نمیخواد حتی یه دیقه رو زمین بمونم صبح تاشب رمان می‌نویسم واسه همینه که انقد تایپ کردم که اگه حتی حالشو نداشتید اینو بخونید خودم حرفمو زده باشم ممنون از برنامه خوبتون

    1. سلام صبا جان. زندگی پر از مشکلات است.حالا که خانواده تو رو درک نمیکنند سعی کن تایم بیشتری رو با دوستت بگذرانی و از لحظه های زندگی خودت لذت ببری و به گذشته خودت فکر نکنی.

  2. من این علائم رو دارم .میدونم باید برم مرکز مشاوره و قبلا از یک مشاور کمک گرفتم و افسردگی تشخیص دادن .چند بار به مادرم در مورد این گفتم که باید برم مرکز مشاوره اما ایشون بی توجهی گردن . میشه بگید چیکار کنم ؟

    1. سلام. با یکی از اعضای فامیل خود مثل خاله یا عمه به پزشک مراجعه کنید.

  3. سلام من یه هفته ست قرنطینه شدم .همه اعضای خانوادم کرونا گرفتن.همه دوستام رو از دست دادم.مشکلات اقتصادی برای دنبال کردن استعداد بوجود اومده.گوشی هم ندارم.بگید لطفا من چیکارکنم از این وضعیت خلاص بشم

    1. سلام روناک جان. لطفا صبور باشید تا چند هفته دیگه فرنطینه شما تموم میشه. اگه امید خودت رو از دست بدهی هیچ وقت رشد نمیکنی. گاهی تو دست اندازهای زندگی گیر میکنی. اینجاست که باید بیشتر خدا رو صدا بزنی تا بهت ارامش بده.

      1. حالا این مسعله هم تمام بشه
        مادرم هم حالش بده اونم خوب بشه
        من دارم نوجوونیم و تابستونممممم رو خراب میکنم و قبل از این موضوع هم همیشه تو خونه بودم و خسته و بی حوصله میشدم.چرا.چون هیچ دوستی ندارم.همه شون یطوری رفتن.یهوی دورم کاملا خالی شد.اصلا انسانی نیست باهاش برم بیرون یا تفریح.خسته شدم واقععععا خسته شدم.دوست صمیم که هفت سال بهترین رفیقم رو به شکل افتضاحی از دست دادم.توی اونیکی اکیپی ک بودم بهم تهمت زدن.تو اینیکی اکیپ هم یه دختره اومد از قبل میشناسمش اصلا دختر خوبی نیست و ازش بدم میاد ولی همه ی دوستام باهاش دوست شدن.یه دوست دیه هم دارم که رفت یه اکیپ پیدا کرد صمیمی شد الان هم میدونه من کرونا دارم عین خیالش نیست اصلا براش مهم نیست مثلا پیامامو سه تا یکی ج میده…تو فامیل همه ده نودی هستن اون دوتاشو که دهه نودی نیستن میشن دختر عمه ام و پسر اونیکی عمه ام که دوتاشون باهم صمیمی هستن و هروقت باهمدیگه برخورد میکنیم مثل اینه که ما سه تا همکلاسی هستیم که باهم اشنا شدیم ولی اون دوتا مثلا از بچگی همسایه بودن…البته قبلنا منو اون دوتا خیلی صمیمی بودیم ولی الان… رفتم تو مجازی دوست پیدا کنم که گوشیم خراب شد.خسته شدم خیلی تنهام احساس میکنم ته ی ودال گیر کردم در حالی که بالای سرم همه دارن با رفیقشون یا رلشون شادی میکنن

  4. هیچ چیزی تو این زندگی نیست که منو به وجد بیاره مشکل ارتباط ندارم اتفاقا زود صمیمی میشم ولی تنهایی رو ترجیح میدم افسرده نیستم اما خب هدفی هم ندارم واین خودش مشکله این که نمیدونم میخوام چی کار کنم وچی دوست دارم خب مشاوره هم رفتم ولی معجزه نمیتونه بکنه وقتی نمیدونی باخودت چند چندی خوب شاید درست تربیت نشدم وراحت طلب بار اومدم از این زندگی راکد انگلی خسته ام به خاطر یه سری مشکلات نمیشه خواسته هامو برآورده کنم عاشق هنرم اما رشته متفاوتی برداشتم توی دوراهی ام اگه هنر رو انتخاب کنم موفق میشم به درآمد وجایگاهی میرسم یا یه تفریح زود گذر وساده اس از وقتی چشم باز کردم مداد قلم دستمه از دروسم راضی نیستم برام مثل عذابه همش میگم ترک تحصیل کنم یادوسال ازاول یه رشته هنری رو شروع کنم ۲ سالم بود که پدر مادرم هردو شاغل بودن وسرکار میرفتن تک فرزندم ولی براشون مهم نیست کی اهمیت میده زود بزرگ شدم وتنها کسی هم که دلش به حالم بسوزه خودمم دلسوزی نه ولی توجه لازمم با اینحال بازهم مهم نیست این که ندونی هدفت از این زندگی کوفتی چیه بددردیه بااین روال فرصتی برای انجام کارهای دلخواهمو ندارم کلافه ام ویه بغزی وجودمو گرفته وتنها راهکاری که به آدم پیشنهاد میدن شوهر کردنه دلم می خواد بمیرم اما اون دنیا هم درآرامش نیستم بس که گناهام زیاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا