پدر و مادرم درکم نمی کنند

وقتی وارد سن ۱۳-۱۲ سالگی شدی، سن نوجوانیت شروع میشه وتا ۱۸ سالگی هم ادامه داره وتوی این مدت هر چه بکاری نتیجه اش رو در آینده درو میکنی، یعنی باید بتونی که با سربلندی این مرحله رو طی کنی چون شخصیت رفتاریت این زمان به اوج خودش میرسه و تو هم باید به نوک قله اش صعود کنی نه اینکه با کله بیفتی ته دره….برای همین میگن که توی این مرحله باید شش دنگ حواست رو جمع کنی که آسیب نبینی…
توی دوره نوجوانی وقتی وارد اجتماع میشی، یه عده ممکنه بخوان که سرت رو شیره بمالن و راهت رو به بیراهه بکشونن، پس باید حواست رو حسابی جمع کنی که گول نخوری و از پدر و مادرت مشورت بگیری….یه عده از نوجوان ها هم هستن که دنبال دردسرن و میخوان سری که درد نمیکنه رو دستمال ببندن..چرا؟؟ چون هنوز کاملا در جریان نیستن که ممکنه با کله بیفتن توی دیگی که زیرش آتیش روشن کردن……بووووووم!
البته با توجه به رشد جسمی و تغییرات بدنی و روحی ممکنه نوجوان آب و روغن قاطی کنه و کنترل کارش از دستش در بره و خیلی از حرفهاش رو بخاطر ترس از این تغییرات نتونه به پدر و مادرش بگه و بترسه که بهش بخندن و بچه حسابش کنن…در حالی که این فکر پوچه….همه پدر و مادرها یه روزی این مرحله نوجوانی رو گذروندن و میدونن که حق با تو هست….اما اگه با پدر و مادرت حس راحتی نداری، یه سری راه حل هس که میتونه برات مشکل گشا باشه….
۱– یخت رو بشکن…
یه لیوان آب خنک بگیر دستت و با آرامش نوش جان کن، بعدشم با دل شیر برو پیش پدر و مادرت، بعدم عین یه کارآگاه سوال پیچش کن و در مورد اون چیزی که توی ذهنته ازش بپرس….به قولی یخت رو بشکن و حرف بزن…باید حرف بزنی تا بتونی مشکلت رو بپرسی…هر چی که توی ذهنت در حال جنگن ازشون بپرس که شما هم توی نوجوانی همچین حسی داشتین؟ یا در مورد فلان مورد چه حسی داشتین؟ این تغییرات چه زمانی برات پیش اومد؟ خجالت میکشیدی به کسی بگی؟ و….
۲– حرفت رو شفاف بگو…
وقتی حرف میزنی دیگه من من کردن نداره، چرا به لکنت بیفتی؟؟ خیلی ساده و راحت باید بگی من از این موضوع فکرم مشغوله..یا سوالت رو نپیچون و اونقد گیج کننده نپرس که نفهمن چی گفتی… خیلی شفاف اون چیزی که میخوای درباره اش بدونی رو بپرس… مثلا باید بگی: من ناراحتم که پشت لبم سبز شده و بهم میخندن… اون وقت راهنماییت میکنن که این یه رشد طبیعی از بدنت هس و همه پسرها این رو تجربه میکنن….
۳-نفس عمیق بکش و صبر کن…
بعد از اینکه سوالاتت رو پرسیدی، یه فرصتی هم باید بدی تا اونها هم یه نفس بکشن از این همه سوالی که پرسیدی!!! بعد توی وقت مناسب بهت جواب میدن و میگن که چیکارا کنی که تا مشکلت برطرف بشه…پس لازمه که دندون روی جیگر بذاری و صبر کنی….
۴-تبریک به خودت…
به خودت تبریک بگو که تونستی شاخ این غول ترس رو بشکنی و سوالاتت رو بپرسی، حتی شده برای خودت یه شکلات بگیر و این موفقیت رو جشن بگیر، بالاخره هفت خوان رستم رو رد کردی تا بتونی راحت احساساتت رو بگی و حلشون کنی…
اما نیاز هس که یه نوجوان از این دوره به خوبی استفاده کنه و تا میتونه از آسیب های اجتماعی فاصله بگیره…دوره نوجوانی یه دوره پر هیجانیه که دوس داره هر چیزی رو تجربه کنه و کشف کنه….ولی بعضی چیزا تجربه کردنش به بهای بدی تموم میشه…مثلا اعتیاد…که تهش نابودی جسمی و روحی هست….یا تجربه قلدر بازی و دعوا کردن پایان خوشی نداره، چون وقتی وارد دعوا بشی دیگه کنترل از دستت میره و بزن بزن شروع میشه، یهو میبینی که طرف رو زدی ناکار کردی….
یه نمونه برات میگم: مثلا با دوستات توی کوچه داری فوتبال بازی میکنی، بعد یکی بدون اینکه حواسش باشه با دوچرخه از وسط بازی رد میشه، این موقع یهو داغ میکنی و به سمتش حمله ور میشی و مثه جکی جان حس قدرت میکنی و باهاش دعوا میکنی… آخر این دعوا که حلوا پخش نمیکنن یا بهت مدال افتخار نمیدن که… هیچ فایده ای هم نداره جز اینکه اعصاب خودت و بقیه رو خورد کردی و حتی ممکنه از لحاظ جسمی هم آسیب ببینی و دچار مشکل بشی…
این فقط یه نمونه از آسیبی بود که توی دوره نوجوانی پیش میاد و نوجوان پرخاشگر میشه و اثر بدی براش داره…البته فقط دعوا کردن جزو رفتارهای پرخاشگرانه نوجوان نیس، میتونه به راههای مختلفی مثه اذیت کردن بقیه، بد و بیراه گفتن، کتک زدن و مسخره کردن هم باشه…یا در نوع شدیدترش ممکنه بزنه همه چیو بشکنه و به در و دیوار خونه پرت کنه…اما مهمترین عاملش عصبانی شدنه، یعنی نباید بهونه دستش داد تا از کوره در بره و به نوجوان هم باید یاد داد که در این مواقع چیکار کنه، چون این نوجوانان تحمل کمتری نسبت به بقیه دارن که اینجا چند راه حل برای رفع عصبانیت و پرخاشگری گفته میشه….
وقتی که از شدت عصبانیت سرخ شدی و قیافت مثه گوجه شد، حتما نیازی نیس که منفجر بشی…این وقتها چند تا نفس عمیق و آروم بکش تا خون به مغزت برسه و کمی آرامش بگیری و از خر شیطون پیاده بشی…
اگه هم میبینی بیش از حد قاط زدی، بهتره که به سرعت اون مکانی که هستی رو ترک کنی تا هم خودت رو نجات بدی و هم بقیه رو…
بهترین راه حل هم توی این مواقع، کمک گرفتن از بزرگترها هس تا آروم بشی….
نویسنده : محمد نعیمی
مرسی از شما که هستید
سلام من پدر مادرم از ۱ سالگی جدا شدن منم خب ی کدت پیش پدرم ی مدت پیش ملدر بزرگم و داییم و الان که ۱۵ سالمه پیش مادرم مادرم خیلی عصبی هست منم دست پاچلفتی من خود ارضایی هم میکنم ولی ن اینکه تو فکرش بودم تو ۱۳ سالگی کشفش کردم من میخوام مثلا با مادرم صحبت کنم زود عصبی میشه نمیتونم درخواست کنم هیچوقت درخواست پول یا چیزی از مادرم نمیکنم چون میدونم میگه چیکارش کردی یا هرچیزی بخره هی میگه بم اونم عصبی هست بخاطر چیز های کوچیک میگه باید بفرستم پیش پدرت من پیش پدرم بودم خیلی اوضاع بذ تر بود زن بابام سرمو میکوند و بابا مواد میکشید اونجا کسی بهم توجه نمیکرد بد بود اومدم پیش مادرم مثل ی بوه۶ شدم بحاطر هورمونم اینا من ریش هم در اوردم و مصل ۲۰ ساله ها شدم اون موقه دعوا بم میگه مثل بچه ها رفتار کیکنی این چیزا ولی تو مساعل دیگه میگه تو هنوز بچه هستی
منم اونو درک میکنم نمیدونم چیکار کنم حتی یک پدر هم نیست راهنمایی بگیرم ازش پشتم باشه اوفتادم بین مادرمو خالم نمیخوام خاله زنک بشم انگار مجبورم که تحمل کنم نمیشه از عاطفی حرف زد مییزنن تو روت میگه تو به درد این حرفا نمیخوره من خوشم از یک دختره اومد به مادرم گفتم فک کردم کمک میکنه باهام حرف زد اخرش گفت تو بچه ای از این حرفا نزن دیگ رابطه ب سنت نیست. من الان تنهام چیکار کنم از داییم کمک بگیرم بخاطر ضعفام میگه تو مرد نیستی یا بقیه نمیدونم تو فکرم میخوام خود کوشی کنم راهش میدونم فقط دنبال فرصتم
سلام
مواقعی که از هر چیز ناراحت کننده ای ناراحت میشم اول عصبانی و بعد خیلی آروم میشم
و یکی از مشکلات بزرگ من سر همین آروم شدنه
پدر و مادر من هیچ وقت نمیفهمند که من به چه دلیل آرومم اخه من کلا یه دختر شوخ و شادم اما وقتی ناراحت بشم بشدت آروم میشم و دوست دارم تا موقعی که حالم خوب میشه کسی زیاد باهام حرف نزنه
اما برعکس پدر و مادر من بجای اینکه یکم بیاند و ببیند که من چه مشکلی دارم فقط یا مسخرم میکنند یا یه حرفای بی معنا میزنند که باعث عصبانیت من میشه
و بیشتر مواقع سر درس خوندن مامانم بهم همش طعنه میزنه که چرا انقدر درس نمیخونیو ازین چیزا در حالیکه من درسم خیلی خوبه و حتی موقعی که نمره نوبت اولم ۱۹ شد باز یجوری رفتار میکرد که انگار من نمرم پایین شده و توقع بیشتری داشت در حالیکه من تمام زحماتمو به سر انجام رسوندم
و همین چیزا باعث میشه بخوام بیشتر اوقات رو تنها باشم تا اینکه پیش خانوادم باشم
سلام خدمت تیم نوجوانی
پدر مادر من اصلا منو درک نمیکنند
نمیذارند با دوستام طفریح کنم چند ماه پیش پدرم منو جلوی دوستام کتک زد و من از اون موقع با خانواده ام کمتر حرف میزنم و همش بهم میگن باید درس بخونی اگه نخونی تنبیه میشی منم طفریح رو دوست دارم ولی پدر مادرم نه میذارند با دوستام طفریح کنم خودشون هم منو جایی نمیبرند
مجبورم شب روز خونه بمونم
به همین دلیل تمام دوستامو از دست دادم😔😭
ببخشید طولانی شد
سلام من ۱۸ سالمه امسال کارنممو خراب کردم بابام باهام خوب نیست اصلا هی سرزنشم نیکنه
من خیلی تلاش کردم نمره ی خوبی بگیرم ولی متاسفانه نتونستم
منم ادمم و ممکنه بعضی اوقات کم بیارم
چیکار کنم بابام درکم کنه؟؟
سلام عزیزم. این موضوع رو به مامان بگو و ازش بخواه با پدر صحبت کنه تا مشکل شما حل بشه